یادداشت 275 مامانی برای بهداد
** شکوفه ی بهاری من ** 764 . شنبه : ساعت ۱۰ بیدار شدیم و صبحانه نخورده رفتیم خونه مامان بزرگ ... امروز تولد امام جواد بود و مثل هرسال قراره شله زرد بپزیم ... وسایلش رو چند روز پیش آورده بودم خونه مامان بزرگ ،،، رسیدیم و بهت صبحانه دادم و بعدش یهویی تصمیم گرفتم ببرمت آرایشگاه و موهات رو کوتاه کنم !!! ... بردمت آرایشگاه کنار خونه مامان بزرگ ... نشستی رو صندلی کودک ... و تا قیچی رو توی دست خانوم آرایشکر دیدی اشکات دراومد ... بی حرکت نشسته بودی و اشک میریختی و زار میزدی !!! حتی حرف زدنای من و دلداریهام هم آرومت نمیکرد ... فقط هر چند دقیقه یکبار میگفتی تموم شووووود ... ۱۰ دقیقه ای طول کشید ... حسابی متحول شده بودی !!!! شبیه پسرا شدی ... ...
نویسنده :
نانا
23:56